همچنان كه رعايت نكات و وظايف و عواملي كه مديران را نيل به مديريتي سالم و موفق ياري و مساعدت مي كند لازم و ضروري است ، دقت و مراقبت جهت پرهيز از آفت هاي مديريت نيز از وظايف و مسئوليت هاي مهمِ هر مدير به شمار مي رود و چنانچه اين وظايف و مراقبت ها به نحوِ مطلوب مورد توجه قرار نگيرند ، مديريت ها از درون مي پوسند و ازبين مي روند .
بايد هر آفت را دُملي چركين بدانيم كه در سيستمِ مديريتِ ما در حالِ پيشرويِ سريع مي باشد . بديعي است همچنان كه بدنِ انسان در اثرِ پيشرفتِ سريع و روبه رشدِ زخم و دُمل رو به فساد و نابودي مي رود ، سيستمِ مديريتِ ما نيز به فروپاشي نزديك مي شود و راه جلوگيري از اين اضمحلال و نابودي مبارزه با آفت هاي مهاجم است .
يكي از آفت هاي بزرگِ مديريت ها و رياست ها «فخر و به خود باليدن است . حضرت امام علي (ع) مي فرمايد : اَفَه الرِياسَهِ الفَخرُ « آفتِ رياست ، برخويش باليدن است . » فخر و مباهات از اقسامِ تكبر است و تكبر يعني خودبزرگ بيني ، خود را بالاتر ، فهيم تر ، داناتر و تواناتر از ديگران دانستن . خود بزرگ بيني جلوه و نمودهاي مختلفي دارد ، گاهي آدمي به توانايي هاي بدنيِ خويش احساسِ تكبر مي كند ، زماني به علم و دانش احساس خود بزرگ بيني مي نمايد ، در بعضي مواقع پول و ثروتِ زياد او را به تكبر و خود برتربيني مي افكند و زماني جمال و زيبائي توليدِ تكبر مي كند . همچنين نام و نشان و شهرت تكبرزا به شمار مي روند . رياست و مديريت نيز از جلوه هاي مهمِ تكبر و خودبزرگ بيني محسوب مي شود .
يك مديرِ متكبر و فخور ، آگاه يا ناآگاه سيستمِ مديريت و رياستِ خويش را با آفتِ بسيار بزرگي آلوده ساخته و زمينه سازِ خطراتِ بزرگ و موانعِ بازدارنده اي كه از درون همه چيز را مي پوساند ، شده است .
زيان هاي ناشي از آفتِ فخر در مديريت ها :
در يك نگاهِ گذرا و بررسيِ اجمالي زيانهاي ناشي از تكبر و فخر در مديريت ها و رياست ها را از نظر مي گذرانيم :
1 ـ از بين رفتنِ انگيزه ي الهي
چنانچه تكبر و فخر در مديريت ها نفوذ كند و اصل و اساسِ همه ي امور و تصميم گيري هاي مديران را مباهات و به خود باليدن تشكيل دهد ، به طورِ حتم بزرگترين ضربه را به انگيزه هاي الهيِ مديران وارد مي سازد . در مديريتِ اسلامي انگيزه و هدفِ الهي يكي از اصول و مبانيِ مهم محسوب مي شود وچنانچه مديريتِ اسلامي را از انگيزه و هدفِ الهي تهي سازيم ، پايه ها و ستونهاي اصليِ آن را فرو ريخته ايم . اصولاً بايد اين واقعيتِ بزرگ را بپذيريم كه مديريتِ اسلامي بدونِ انگيزه و هدفِ الهي نامفهوم و بي محتوا مي باشد و همانگونه كه هر مسلمان در هر حركت و سخن و عمل بايد قصدِ قُربت را ملحوظ داشته و همه ي كارهايش را براي جلبِ رضايت و خشنوديِ خدا انجام دهد ، در مديريت و رياست نيز بايد رضاي خدا را همواره در نظر آورده و جز به قصدِ جلبِ توجه و خشنوديِ او هيچ فعل و حركتي را انجام ندهد .
بديهي است به همان مقدار كه هر مدير به فخر و خود برتربيني گرفتار آيد ، از انگيزه و هدفِ الهي دور مي افتد . زيرا تكبر و فخرفروشي ضد ارزشي است كه به شدت موردِ نكوهش و مُذَمت واقع شده و هر مسلماني مكلف به پرهيز از اين معضلِ اخلاقي مي باشد . يك مديرِ مسلمان و معتقد به باورهاي اسلامي همواره خود را موظف به رعايتِ دستورالعمها و تكاليف و وظايفِ تعيين شده ي الهي مي داند و حفظ و صيانت از انگيزه و هدفِ الهي را در تمامِ امور از جمله مديريت و ساماندهي برخود واجب و لازم مي شمارد و همچنين پرهيز از موانع تحققِ مديريتِ اسلامي و دوري از آفات و ضرر و زيان هايي كه در اين مسير نهفته است را از تكاليفِ مهمِ خويش به شمار مي آورد .
2 ـ از بين رفتنِ صميمت ها و محبتها :
در مديريت ها و رياست ها « محبت » و « صميميت » نقشِ بسيار حساس ، مفيد و سازنده اي ايفا مي كند . مهر و محبت ، عاملِ بسيار كارساز و محركه اي بس نيرومند است كه نه تنها در مديريت ها ، كه در تمام امور و در همه ي زواياي زندگيِ انسان نفوذ دارد و راهگشا و حركت زاست .
مديراني كه مبتلا به صفتِ زشتِ فخر و مباهات باشند و خود را بالاتر و برتر از ديگران دانسته به بزرگي فروشي بپردازند ، محبت ها و صميمت هاي محيطِ كار را كاهش مي دهند و به اين ترتيب عملاً فضاي حاكم بر مجموعه ي خود را از اين عنصرِ كارساز و حرارت آفرين بي بهره مي سازند . مديرانِ متكبر و فخور به علتِ آلودگي به اين معضلِ اخلاقي نمي توانند به مجموعه ي خود مهر و محبت بورزند و نسبت به ديگران صميمت داشته باشند . زيرا وقتي آنها ديگران را پست و حقير بپندارند و خود را برتر و بالاتر از همه بدانند ، به طورِ حتم قادر به محبت ورزيدن و دوست داشتن و مهرورزي به افرادِ تحتِ كنترل و نظارتِ خود نخواهند بود . بنابر اين يكي از عللِ اصليِ آفت ، بودنِِ فخر و مباهات براي مديريت ها ، از بين رفتنِ صميمت ها و محبت ها مي باشد و وقتي محيطِ كار از اين عنصرِ مُحرك خالي و تهي گردد ، راههاي نيلِ به موفقيتِ مديران ناهموار مي شود .
3 ـ جلبِ دشمنيِ افراد :
فخر و خود بزرگ بيني باعثِ جلبِ دشمنيِ افراد مي گردد ، زيرا هيچكس آدمِ فخور و به خود بالنده را دوست ندارد و نسبت به او اظهارِ علاقه و موَدت نمي كند . حضرت امام علي (ع) مي فرمايد : ما اَجتَلَبَ المَقتَ بِمِثلِ الكِبرِ « هيچ چيز همانند كبر و به خود باليدنِ دشمنيِ مردم را جلب نمي كند . »
بديهي است آنچه كه موجبِ دشمني و عداوتِ مردم به شخصِ متكبر و فخور مي گردد ، جز عملكردِ بد و زشتِ خودِ او نخواهد بود ، زيرا فخر و خودبزرگ بيني بي اعتناييِ شخصِ فخور نسبت به ديگران را درپي خواهد آورد و وقتي مردم توسطِ متكبرين و فخرفروشان موردِ تحقير و بي اعتنايي واقع شوند ، به طورِ طبيعي كينه و دشمنيِ آنها را در دل مي پرورانند . بنابر اين مديرانِ خودخواه و خودبزرگ بين به دليلِ داشتنِ اين احساسِ زشت نسبت به افرادِتحتِ امرِ خود، آرام آرام باعثِ بِ كينه و دشمنيِ آنان مي شوند و در چنين حالتي است كه به طورِ حتم در سيرِ طبيعيِ مديريتشاناو ضعف و ناتوانير مي نمايد و آنار نيلِ به اهدافِ خويش با مشكل مواجه مي سازد .
4 ـ حقير و كوچك شمرده شدن :
شخصِ مبتكر و فخور با اتخاذِ شيوه ي غلط مبتني بر خودبرتربيني و فخرفروشي ، موجباتِ حقارت و پستي و ذلتِ خويش را فراهم مي آورد . در روايات از قولِ حضرت امام علي (ع) آمده است : مَن تَكَبَرَ حُقِرَ « كسي كه تكبر ورزد توسط مردم كوچك شمرده مي شود » . مردمِ سالم و آزاده هرگز به انسانهاي به خود بالنده احترام نمي گذارند و به اكرام و بزرگداشتِ آنان همت نمي گمارند . كساني كه در برابرِ متكبران و فخرفروشان سرِتعظيم فرود مي آورند و براي آنان شأن و منزلت و احترام قائل مي شوند ، آدمهاي زبون و ضعيف و حقيري هستند كه مقامِ انساني و شرف و بزرگواريِ خويش را زيرِ پالگدكوب مي كنند و بدين ترتيب هم راه را براي سلطه ي متكبران و استمرار رويه زشتِ آنها هموار مي گردانند و مشوقِ تكرارِ خلاف كاري هايشان مي شوند ، و هم ايمان و انسانيت و آزادگيِ خود را به بهاي اندك مي فروشند . ليكن انسانهاي با ايمان و آزاده و بزرگوار هرگز آدمهاي متكبر را ارج و احترام نمي نهند و به تعظيم و تواضع و خاكساري در برابر آنان نمي پردازند و بدين سان با حقير شمردنِ متكبران و فخرفروشان راهِ فعاليتِ نامشروع و تكرارِ رويه ناپسندشان را ناهموار مي سازند . بايد توجه داشت كه مديرانِ فخور و به خود بالنده در صورتِ تكرارِ عملِ زشتشان مشمولِ حديثِ موردِ اشاره شده و توسط افرادِ مجموعه ي خود خوار و حقير شمرده مي شوند و از اكرام و احترامِ شايسته بي بهره مي گردند و وقتي چنين شد ، مسلماً در كارِ مديريت و سازماندهي و رهبري با اشكال مواجه خواهد گشت . چرا كه هيچ مسئول و مديري با حقارت و ذلت و خواري قادر به ادامه ي فعاليتِ سازنده و مفيد و رهبري و مديريتِ صحيح نخواهد بود .
5 ـ عدم پيشرفتِ امور :
فخر و خودبزرگ بينيِ برخي از مديران و فضاي نامطلوب و آلوده اي كه در اثرِ مواجهات و برخوردهاي تحكم آميز و خودخواهانه ي آنان در محيطِ كار بوجود مي آيد تيره شدنِ رابطه ها و از بين رفتنِ صميمت ها بينِ مدير و اعضاي مجموعه را به ارمغان مي آورد . اين تيرگي و كدورت بزرگترين زبانها را بر پيشرفت هاي چشمگيرِ آن مجموعه وارد مي سازد و به طورِ طبيعي انجامِ كارها را از سرعت و شتابِ لازم كم بهره مي سازد . اين حالت و احساس كه بر محيطِ كار حاكم گشت ، اگر چه باعثِ تعطيلِ كارها نخواهد شد ، ليكن ركود و عدمِ پيشرفتِ مطلوبِ امور را درپي خواهد داشت ، و اگر بپذيريم كه عدمِ پيشرفت در
امور را هم به دنبال نمي آورد ( كه چنين نيست ) ، بر روحيه ها ضربه وارد مي كند و انجامِ امور را با « فشار » ، « اجبار » و « اكراه » همراه خواهد كرد و چنين محيطي به طورِ حتم با محيطي كه افراد از روي ميل و اشتياق و با رضايت و خُرسندي به انجام مسئوليت هاي خويش مي پردازند ، تفاوتِ فراوان خواهد داشت زيرا در اين محيط ها نه تنها جو و فضاي سالمي براي فعاليت هاي مفيد و سازنده ي افراد فراهم مي آيد ، بلكه نشاط و خُرسندي و رضايتِ كاركنان در برخوردِ آنان با مردمِ مراجعه كننده تأثيرِ مطلوب برجاي خواهد گذاشت و مواجهات و برخوردهايشان را با محبت و نشاط توأم خواهد داشت .
6 ـ درگيري و مشاجراتِ لفظي :
درگيري و مشاجراتِ لفظي يكي ديگر از پي آمدهاي عملكردهاي ناصحيحِ مديرانِ فخور و به خود بالنده به شمار مي رود . آن دسته از مديراني كه آلوده به معضلِ اخلاقي فخر و تكبر باشند ، بيشترِ اوقات كارها را با زور و فشار انجام مي دهند و با كاركنانِ تحتِ نظارتِ خود با قدرت طلبي و انحصارگرايي و ااجبار مواجه مي شوند و دلشان مي خواهد هرچه كه آنها مي گويند بدونِ چون و چرا به مرحله ي عمل درآيد . مسلماً چنين روحيه اي در ايجادِ نارضايتي و مخالفتِ بسيار مؤثر خواهد بود و زمينه مشاجراتِ لفظي را بينِ مدير و افرادِ تحتِ نظارتِ او آماده و مهيا خواهد نمود .
درگيري ها و مشاجراتِ لفظيِ خود آفتي براي مديريت ها محسوب مي شوند اگر چه اين نوع مشاجرات هميشه معلولِ عملكردِ غلطِ مديران و ناشي از فخر و خود بزرگ بينيِ آنان نخواهد بود و در مواقعي افرادِ تحتِ نظارت مقصر مي باشند ، ليكن چنانچه مديران به صفتِ زشتِ فخر و مباهات گرفتار آيند ، به طورِ طبيعي از آثارِ زشتِ ناشي از آن از جمله فشار و تحميل به ديگران نيز بهره مند مي شوند و همين امر موجبِ درگيري و مشاجراتِ لفظي خواهد شد .
آنچه از نظر گذشت برخي از مهمترين پيامدهاي فخر و تكبر در مديريت ها و رياست ها بود . بديهي است مديرانِ آگاه و با تقوا هرگز اجازه ي رسوخِ آفتِ بزرگِ فخر و مباهات را در سيستمِ مديريتِ خويش نمي دهد و در نتيجه از آثارِ شوم و ناگوارِ آن در امان خواهند ماند .
فخر و خودبزرگ بيني ، از نشانه هاي حماقت و جهالت :
از ديدگاهِ تعاليمِ مقدسِ اسلامي ، فخر و تكبر نوعي « حماقت و ناداني » محسوب مي شود و كساني كه خودبين ، فخور و متكبر باشند ، « احمق و نادان » مي باشند .
از سخنان رسول گراميِ اسلام حضرت محمد(ص) و ائمه ي اطهار(ع) تمامِ جلوه ها و نمودهاي مختلفِ خودبزرگ بيني و احساسِ فهم ، دانش ، خير و سعادتِ بيشتر نسبت به همنوعان داشتن و ضمنِ خودبزرگ بيني ، ديگران را با نگاهِ حقارت و پستي ديدن ، موردِ مذمت قرار گرفته و نوعي حماقت و ناداني ناميده شده است كه در ميانِ اين روايات به چند نمونه اشاره مي شود : رسول اكرم(ص) مي فرمايد : مَن قالَ اَنَ عالِم فَهُوَ جاهِل « كسي كه بگويد من عالم و داشمند هستم ( احساسِ برتري كند ) ، او در واقع جاهل و نادان است . رسول اكرم(ص) در اين روايت يكي از نشانه هاي جهالت و نادانيِ انسان را خودبزرگ بيني و فخرفروشي هاي علمي دانسته و همگان را از اين گرايشِ باطل و ناپسند باز مي دارند . از قول حضرت امام علي(ع) روايت است كه :
اَحمَق الناسِ مَن ظَنَ اَنَه اَعقل الناس « احمق ترينِ مردم كسي است كه خود را عاقل ترين و خردمندترينِ آنها مي داند . »
هم چنين حضرت امام علي(ع) مي فرمايد :
شَرُ الناسِ مَن يَري اَنَهُ خَيرُ هم « بدترين مردم كسي است كه خود را بهتر از ديگران بداند . »
در اين دو روايت نيز احساسِ خود بزرگ بينيِ عقلي و نيز خود را چه از لحاظِ مادي و چه از نظرِ معنوي بهتر از ديگران ديدن ، مورد نكوهش واقع شده است . اسلامِ عزيز به اين دليل فخر و خودبرتربينيِ انسان را نشانه ي حماقت و نادانيِ او مي داند كه هيچ انگيزه و عاملِ درستي كه باعثِ بروزِ اين احساس باشد را منطقي و معقول نمي داند و براي آن ارزش قائل نيست .
از ديدگاهِ اسلام ، هيچ چيز نمي تواند منشأ فخر و مباهات شود و داراي اصالت باشد ، به گونه ايي كه بتوان به عنوانِ يك دليل و انگيزه ي صحيح به آن تكيه نمد ؛ زيرا هيچ انساني با استقلال از خودش ، قدرت و نيروي كافي ندارد و هيچ چيزِ او از خودش نيست و وقتي چنين است ، پس به چه چيز فخر مي فروشد و براي چه احساسِ خودبزرگ بيني دارد ؟ از ديدگاهِ اسلام ، انسان هر چه دارد از خداست و تمامِ افعال و صفات و اسماء و ذواتِ او فاني در حضرت حق مي باشد و هر چه هست از اوست و مخلوق و آفريده ي او براي دركِ اين واقعيتِ بزرگ لازم است به آياتي كه در ذيل به آن اشاره مي كنيم توجهِ كافي مبذول گردد .
خداوندِ متعال در قرآنِ كريم چنين مي فرمايد :
فَلَم تَقتُلُوهُم وَلكِنَ اللهَ قَتَلَهُم « اي مؤمنان شما كافران را نكشتيد ؛ خدا كُشت . »
در اين لايه خطاب به كساني كه در جنگِ حق عليه باطل موفق به دفعِ حملات دشمن و كشتن و از بين بردنِ آنان شده اند ، اين واقعيت گوشزد مي شود كه چنين نپنداريد كه قدرتمند و نيرومنديد و با قدرت و تواناييِ خودتان دشمن را از پاي درآورديد ، بلكه بايد متوجه باشيد كه آن قدرت و تواناييِ شما از خداست و شما با قدرت و نيروي خدا بر دشمن غلبه كرديد و از خودتان هيچ نداشتيد . اين آيه ي شريفه مي خواهد اين واقعيت را بازگو كند كه : « اي انسان ! غرور و تكبر برتو غلبه نكند و هرگز نپنداري كه كسي هستي و چيزي داري ، آن قدرت و نيرويي كه به وسيله ي آن بر دشمن چيره گشتي ، از من كه خدا و آفريده ي تو هستم مي باشد . اراده را من به تو دادم و آن ؛ تو را به حركت درآورد ، دست و پا و گوش و چشم را من به تو بخشيدم ، سلاح و شمشير و مركبِ تو نيز از آنِ من است . آن دستي كه بالا بردي و آن شمشيري كه فرود آوردي و بر دشمن زخم و جراحت وارد كردي ، همه از من است .
بنابر اين تو نمي داني ادعا كني كه دست و پا و چشم و گوش و اراده و نيرويت از خودت مي باشد ، مگر آن كه خودت آفريدگار و بوجود آورنده ي خودت باشي ، كه هرگز چنين نيست و نخواهد بود . پس با اين وصف ، چرا تكبر مي ورزي و مغرور مي شوي و فكر مي كني كه كسي هستي و قدرت ، تــــوان و نيرويي فراتر از ديگران داري ؟! در اين آيه هرگز سخن از « جـبـر » به ميان نمي آيد و نمي خواهد اختيار و اراده را از انسان سلب كند و او را موجودي مسلوب الاختيار بداند ، بلكه مي خواهد انسان را متوجه سازد كه همان اراده و اختياري كه تو به وسيله ي آن تصميم مي گيري و به حركت درمي آيي ، و نيز همان دست ، پا ، اعضاء و جوارح ، همه از خداست كه به تو داده است . در نتيجه نبايد فراموش كرد كه آفريده و مخلوقِ خدايي و همه ي قدرتها و توانايي هايي كه به وسيله ي آن زندگي مي كني از خداي توست كه به امانت به تو بخشيده تا در جهتي صحيح از آن بهره برداري كني و پروردگارِ خويش را سپاسگزار باشي .در دنباله ي آيه خطاب به پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد :
وَ ما رَمَيتُ اذرَمَيت و لكنَ الله رَمي « اي پيامبر تو تير نينداختي ، خدا انداخت . »
در اينجا نيز اين حقيقت القاء مي شود كه اي پيامبر ، تمامِ قوايي كه آماده و مهيا گشت كه تو به سوي « دشمن تير بيفكني » ، همه از خداي قادرِ متعال است و تو هرگز از خودت استقلال ، قدرت ، توان اراده و نيرويي نداري . در آيه اي ديگر اين حقيقتِ بزرگ را با بياني ديگر و بسيار زيبا و ژرف متذكر مي شود : اَنَهُ هُوَ اضحَكَ وَ ابكي « خداست كه مي خنداند و مي گرياند . »
در اين آيه خداوندِ متعال انسان را متذكر مي سازد كه « خنده » و « گريه » انسان نيز از خداست . اوست كه آدمي را مي خنداند و مي گرياند . در اينجا نيز از آدمي اراده و اختيار سلب نمي شود ، بلكه اين حقيقت القاء مي گردد كه اراده و تصميمِ انسان و تمامِ فعل و انفعالات و حركت هايي كه منجر به خنديدن و گريستنِ انسان مي شود ، همه از خداست و آدمي نبايد اين حقيقتِ بزرگ را فراموش سازد .
آن چه در عبارات و سخنانِ عُرفاي بزرگوارِ اسلام درباره ي عدمِ قدرت و تواناييِ انسان و فاني بودنِ او در خدا نهفته است نيز نشان دهنده ي همين حقيقتِ بزرگ است كه آدمي هرچه دارد از خداست و به استقلال فاقدِ همه ي توانايي هاست . اين عبارتِ ژرف و زيبا از عارفِ كامل ، حضرت امام خميني(ره) است كه مي فرمايد : « همه هيچند و هر چه هست اوست . » معنيِ اين سخنِ ژرف و عميق اين است كه آدمي از خود هيچ چيز ندارد و همه ي افعال و صفات و اسماء و ذواتِ او در حضرت پروردگار فاني است و اراده و عزمِ او متصل به اراده ي خداست و دست و پايِ او جز به خواستِ حضرتِ حق به حركت در نمي آيد و تمامِ جنبش ها و فعاليت ها و حركات و سُكِناتِ او از خداوند قادرِ متعال است .
راستي اگر خداوند اراده و اختيار را از انسان بگيرد چگونه به حركت و جنبش در مي آيد . و چنانچه چشم و گوش را از او بازستاند ، چسان مي بيند و مي شنود ، و اگر از دست و پا محرومش سازد ، چگونه به حركت و فعاليت مي پردازد و …
خلاصه اگر خداوند همانگونه كه او را آفريده و جان و اعضاء و جوارح داده ، از حيات و زندگي محرومش كند ( همانگونه كه به وقتِ موعود چنين مي كند ) چسان مي تواند ادعاي حيات و زندگي و قدرت و توانايي نمايد ؟! با توجه به آياتي كه از نظر گذشت ، حال اين سئوال مطرح است كه اگر انساني كه اين چنين فاني درحق است و از خودش هيچ توان ، اراده و قــدرتــي ندارد ، احساس كند كــه كسي است و
توانمند و قدرتمند است و با اين احساس نسبت به همنوعانِ خود فخر و تكبر ورزد ، چه مي تواند نام بگيرد جز « احمق و نادان » ؟!
حال كه يك مدير و يا يك رئيس مي داند كه از خود هيچ چيز ندارد ، پس چرا بايد اينگونه غفلت ورزد و از حقيقت فاصله بگيرد و در اوجِ ناداني و جهالت ، به خودبزرگ بيني و فخرفروشي گرفتار آيد ؟!
همه ي تخصص ها ، كارداني ها و توانايي ها از خداست
بر اساسِ وااقعيتي كه با استناد به آياتِ شريفِ قرآن از نظر گذشت ، همه ي تخصص ها ، كارداني ها و توانايي ها از خداست و انسان در هر شغل و حرفه و هنر هر چه دارد از خدا دارد از خدا دارد و نبايد به غرور و تكبر گرفتار آيد .
آياتِ موردِ اشاره كه كشتنِ كافران ، تير انداختن ، خنداندن و گرياندن را متصل به قدرتِ خداوند مي دانست و منشأ همه ي قدرتها و توانايي ها را خداوند مي ناميد را بايد در تماميِ امور تعميم بدهيم .
با توجه به آيه هاي مزبور خداوند خطاب به تك تكِ ما ، قدرت و تخصص و كاردانيِ ما را به استقلال نفي مي كند و مي فرمايد : همه چيز از من است . اين خطاب از خداست كه : اي نويسنده ي توانا ، اي قلمزنِ ماهر و نيرومند كه با قلمِ شيواي خود عباراتِ ژرف و زيبا مي آفريني ، قلمِ تو و زيبايي و شيواييِ نثرِ تو ، و همه ي قواي ذهني ، فكري و جسميِ تو كه با بسيجِ آنها نوشتار ، مقاله و كتابِ تو به رشته ي تحرير درآمد ، همه از من است ، مبادا مغرور شوي و به بندگانِ من فخربفروشي و احساسِ خودبزرگ بيني و برتري جويي در تو زنده شود .
اي شاعرِ ماهر و توانا ، اي كسي كه شعرهاي زيبايي كه مي سرايي آنگونه مؤثر و شورآفرين است كه گويي شنونده را سحر مي كند ، اين را بدان كه تو و اراده و قدرتِ تو ، فكر ، انديشه ، توانِ علمي ، زبان ، كلام ، واژه ها ، عبارات ، استعاره و كنايه هايي كه بكار مي بري ، همه و همه از خداست ، غرور تو را نگيرد و نسبت به همكارانِ خود احساسِ برتري نكني و بر آنان فخر نفروشي .
اي دكتر ، اي مهندس ، اي وزير ، اي وكيل ، اي مدير ، اي رئيس ، اي نماينده ، اي … همه ي قدرت ، توانايي ، علم ، دانش ، مهارت و كاردانيِ شما از خداست . خود را گُم نكنيد و از خدا غافل نشويد و بندگانِ خدا را كوچك و حقير نپنداريد و از آنان روي برمتابانيد و به آنها دروغ نگوئيد .اي مديرِ توانا و كاردان ؛ تخصص ، دانش و مهارتِ تو در اداره و سازماندهيِ امور از خداست . تو با قدرت و تواناييِ خداوندِ قادرِ متعال زبان در دهان مي چرخاني و سخن مي گويي ، فرمان مي دهي و راهنمايي مي كني . با قدرتِ خدا فكر و انديشه ات را بكار مي گيري و طرح و برنامه ارائه مي نمايي و مشكلات را حل و رفع مي كني . اراده ي تو از اوست ، قلم و قـدمت ، فكر و ذهنت ،ابتكار و تبحُرت ، كارداني و … همه و همه از اوست . بنابر اين مبادا از خدا غفلت كني و توفيقاتِ الهي را فراموش سازي و بر مركبِ غرور و تكبر سوار شوي و بر افرادِ مجموعه ي تحتِ امرت فخرفروشي كني و خود را بالا ، والا و اولا ، و ديگران را پست ، ناچيز و حقير شماري و بدين ترتيب مديريتِ خويش را از انگيزه ي الهي و رضا و خشنوديِ خدا بي بهره سازي و با آلوده شدنِ آن به آفتِ بزرگي چون فخر و مباهات راههاي نيلِ به اهدافِ بلند و موفقيت و پيشرفت در امور را صعب و ناهموار ساخته و رابطه ها را تيره و تار و برخوردها و مواجهات را سرد و بي روح نمايي و به مرور موجباتِ ضعف و شكست را در سيستمِ مديريتِ خود فراهم سازي .
مديرانِ مؤمن ، آگاه ، متعهد ، دلسوز و هدفدار با مراقبت هاي لازم خويشتن را از لغزش و انحراف و گرايش به صفاتِ زشت و ناپسند از جمله فخر و خودبزرگ بيني مصون و محفوظ مي دارند و از مديريت و رياستِ خود استفاده هاي ناشايست و نامطلوب در جهتِ تحقير و تخريبِ شخصيتِ ديگران نمي برند .
راه هاي مقابله با آفتِ فخر و خودبزرگ بيني در مديريتها
با « فخر و مباهات » كه از مهمترين آفت ها در مديريت مي باشد و رفتاري در رياست ها و مديريت ها واقف گشتيم و زيانهايي كه از اين طريق متوجهِ مديران و رؤسا مي گردد ، به بحث و بررسي گذاشتيم . اينك پس از كسبِ بينش هاي لازم نسبت به اين آفتِ بزرگ و ضرر و زيانهاي ناشي از آن ؛ لازم است به راه هاي مقابله با اين معضل و ايجادِ سد و مانع در برابرِ رشدِ روز افزونِ آن در مديريت ها توجه كنيم و با مطرح كردنِ چه بايد كردها به پالايشِ درون از آلودگي هاي ناشي از گسترشِ دُمل هاي چركينِ فخر و خودبزرگ بيني بپردازيم و بدين ترتيب خود و مجموعه هاي تحتِ نظارت و رهبريِ خود را از خطراتِ اين آفت مصون داريم . مهمترين راه و روشهاي مقابله با آفتِ فخر و خودبزرگ بيني در مديريت ها و رياست ها را در يك مورد ذيل خلاصه مي كنين :
1 ـ هدفدار و با انگيزه باشيم :
يك مديرِ هدفدار و داراي انگيزه هاي الهي به گردِ فخر و خودبرتربيني نمي چرخد و روح و روانِ خويش را آلوده به اين معصيتِ بزرگ نمي نمايد . او براي تمامِ حركات و سكناتِ خويش معيار و ضابطه دارد و آن عبارت است از دستورهاي حضرتِ پروردگار . چنين كسي سعي مي كند در هر تصميم و حرمت و سخن و رفتار ، معيارهاي الهي را ملحوظ دارد و دستورهاي ديني را موردِ توجه و عمل قرار دهد .
مديرِ مؤمن و هدفدار درصددِ تحققِ مديريتِ اسلامي است و در چنين مديريتي انگيزه و هدفِ الهي جانشينِ مطامع و اميال و هوسهاي فردي و گروهي مي گردد و وقتي چنين شد ، مديريت از طراوت و پاكيِ ناشي از ايمان و تعهدِ سرشار مي شود . يك مديرِ مؤمن و متعهد با دقت و هوشياريِ مراقب است كه ديدگاهِ قرآن و اسلام را درباره يصفات و ويژگي هاي مثبت و منفي در مديريت موردِ توجه قرار دهد . او مي داند كه « فخر » و « خودبزرگ بيني » از درگاهِ تعاليمِ مقدسِ اسلام معصيت و گناه محسوب مي شود و دارنده ي چنين صفتي موردِ خشم و بيزاريِ خداوند است ، چنانكه در قرآنِ كريم با صراحتِ تمام چنين آمده است : لاتُصَعرخَدَكَ لِلناسِ وَلاتَمش في الارض مرحا اِنَ الله لايُحِبُ مُختال فخُور
منابع و مأخذ : قرآن مجيد و وصيت نامه امام خميني(ره)
به قلم : عباس كرم الهي
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شوش نیوز و آدرس shushnews.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.